بیش از حد جبران کردن، فزون شیانیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اذیت کردن، تاوان دادن، صدمه زدن به سایر معانی: بیمه کردن، تضمین کردن، پابندان کردن، (معمولا با: for) غرامت دادن، لطمه زدن به، غرامت دادن [حقوق] غرامت دادن، جبران خسارت کردن، بری الذمه کردن، ...
غرامت دادن [حقوق] جبران کردن خسارت، پرداختن غرامت، بازگرداندن وضع پیشین زیان دیده، رد کردن مال به صاحب اصلی آن
گذشته و اسم مفعول فعل: pay، پرداختن، دادن، جبران کردن، تصفیه کردن، پول دادن، پرداخت کردن
زمان گذشته و اسم مفعول: repay
عوض کردن، تعویض کردن، جابجا کردن، جایگزین کردن، چیزی را تعویض کردن سایر معانی: در جای پیشین قرار دادن، پس گذاشتن، سرجای خود گذاشتن، جای چیزی را گرفتن، جایگزین شدن، جانشین شدن یا کردن، بازگرد ...
غرامت دادن، پس دادن، بحال اول بر گرداندن، اعاده کردن سایر معانی: پس دادن، بحال اول برگرداندن، اعاده کردن