خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، طرح کردن سایر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلاصه، ملخص، موجز، اختصاری، انجام شده بدون تاخیر، مختصر سایر معانی: کوته وار، چکیده، فشرده (رجوع شود به: concise)، بی درنگ، فوری، شتاب زده، عجولانه، (حقوق) سرسری، بدون اجرای تشریفات و مقررات ...
مختصر، بی شاخ و برگ، موجز، مختصر و مفید سایر معانی: کوتاه، کم گوی، کم گفتار، کوته گو، کم حرف، بی شا وبرگ