جشنی، وابسته به جشن و عشرت سایر معانی: (وابسته به جشن و شادی) بزمی، جشن مانند، سورمانند، پربزن و بکوب، معاشرتی، آمیزش گرای، خوش مشرب، همدم گرای، اهل مهمانی و طرب، رفیق دوست، بزم دوست، دوستکا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوشه خوشه، گروهی، اجتماعی دسته ای، گروده دوست، جمعیت دوست، گروه جو، گلهای سایر معانی: (در مورد انسان ها و حیوانات) اجتماعی، گله زی، گروه زی، هم گرای، گروه گرای، معاشرتی، اهل رفت و آمد، مردم ...
عوضی، اندوخته، کم حرف، رزرو شده سایر معانی: ذخیره، احتیاطی، پسداشتی، پسگذاشتی، پیشگرفت شده، از قبل گرفته شده، محتاط، خاموش
معاشرتی، اجتماعی، جمعیت دوست، دسته جمعی، تفریحی، انسی، وابسته بجامعه، وابسته به اجتماع، گروه دوست سایر معانی: مردمگانی، همزیگانی، همگینی، گروهگانی، هامی، آمیزگار، مردم آمیز، هامه گرای، وابست ...
گوشه نشین، عابد، پرت، منزوی، تک، منفرد، مجرد، تنها سایر معانی: یکه و تنها، فقط، فرد، منحصر بفرد، یگانه، دور افتاده، خلوت، (گیاه شناسی) تک رست، (جانور شناسی) تک زی، غیر اجتماعی