[ریاضیات] فشردگی دنباله ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نزدیکی، دقت، خشک دستی، خست [نساجی] ترکم
انبوهی، تراکم، سیری، ستبری، غلظت، چگالی، ضخامت، سفتی سایر معانی: پرپشتی، فشردگی، همفشردگی، مایه داری، کندذهنی، دیرفهمی، خنگی، کودنی، خرفتی، رجوع شود به: current density [شیمی] (نسبت جرم به ح ...
ستبری، غلظت، ضخامت سایر معانی: لایه، کلفتی، ستبرا، سفتی [عمران و معماری] ضخامت - کلفتی - ستبرا [برق و الکترونیک] ضخامت [مهندسی گاز] ضخامت، کلفتی [نساجی] ضخامت - غلظت [ریاضیات] ضخامت، ستبرا، ...