خوش محضر، قابل ارتباط سایر معانی: (بیماری) مسری، واگیر، واگیردار، ساری، (اندیشه و خبر و غیره) انتقال پذیر، گفتنی، اظهار کردنی، پراکندنی، مسری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر قابل سرایت، نگفتنی، غیر قابل ابلاغ، غیرقابل پخش، بدون رابطه، بی حرف سایر معانی: اظهارنکردنی، غیرقابل ابلاه
نگفتنی، شخص غیر قابل توصیف سایر معانی: وصف نکردنی، غیرقابل توصیف، بر زبان نیاوردنی
ساری، واگیر، مسری، فاسد کننده، عفونی، سام سایر معانی: آلودگر، گندآور، آلوده کننده، پلشتگر، شوخ آور، گندشی، واگیردار، (مجازی) همه گیر، رجوع شود به: infective
نامتمایل به قبول تعهد یا ابراز عقیده یا خواسته یا هدف خود، پیمان گریز، پایبند گریز، تعهد گریز، مبهم، نامشخص، گنگ، رد کننده، غیر صریح، غیر مشخص