متراکم کردن، جمع کردن، گرد اوردن، فراهم اوردن، وصول کردن، فراهم کردن، جمع اوری کردن، مدون کردن سایر معانی: گردآوری کردن، بر هم کردن، وصل کردن (از منابع گوناگون)، (حواس و غیره) جمع کردن یا شد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل وصول، دریافت کردنی، فراهم اوردنی
منتخبات سایر معانی: جنگ
دادههای گردآوریشده [رایانه و فنّاوری اطلاعات] دادههایی که از منابع متفاوت و پراکنده جمعآوری شده باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
1- گردآوری، 2- (انگلیسی) اعانه، (گردآوری) خیرات [ریاضیات] گردآوری، جمع کننده
[حقوق] بانک وصول کننده
[عمران و معماری] آبروی جمع کننده [زمین شناسی] آبروی جمع کننده- راه آب زهکش
[سینما] عدسی جمع کننده نور
[نفت] لوله ی جمع آوری
جمعآوری [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] در اصلاح نباتات، گردآوردی تمامی انواع زراعی و غیرزراعی یا غیراهلی یک گونۀ خاص برای مطالعه ...
[حقوق] عامل یا نماینده وصول، تحصیلدار
برگۀ جمعآوری [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] برگهای استاندارد برای ثبت اطلاعات نمونههای جدید جمعآوریشدۀ ذخایر وراثتی ...