collect
معنی
سایر معانی: گردآوری کردن، بر هم کردن، وصل کردن (از منابع گوناگون)، (حواس و غیره) جمع کردن یا شدن، جمع و جور کردن، مشایعت کردن، با خود بردن، دور هم جمع شدن، گرد آمدن، انباشته شدن، استنتاج کردن، نتیجه گرفتن، (در برخی مراسم کلیسایی) دعای کوتاه
[حسابداری] وصول کردن
[مهندسی گاز] جمع کردن
[ریاضیات] وصول کردن، جمع آوری، گردآوری کردن، گرد آوردن، گردآوری