همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن، همیاری کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن سایر معانی: همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن سایر معانی: متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شد ...