ترفیع، رفعت، بالابری، سرفرازی شادی سایر معانی: وجد، شعف، سرفرازی [روانپزشکی] سرخوشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خیالی، بوالهوس، پر اوهام سایر معانی: پر تخیل، پر پندارش، شگرف، طرفه، شگفت انگیز، عجیب و غریب، خیالباف، اهل خواب و خیال، هوس باف، خیال پرداز
محل ناز و نعمت، شهر پر نعمت
(آیین هندو) نیروانا (پایان دوره های وجود و بازگشت به بودا)، فنا، (آیین بودا) رستگاری در اثر از بین بردن خواسته ها و شهوات و ادغام روح در روح کل، سعادت کامل
از فرط خوشی از خود بیخود شد، عرش را سیر کرد
سعادت، بهشت، ارم، فردوس، بهشت برین سایر معانی: پردیس، جنت، مینو، گشتای، محل خوشی و سعادت، (از ریشه ی فارسی)، ملکوت، عرش، خوشی
خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی سایر معانی: غیر واقع بینانه (رجوع شود به: realistic)، unreal غیر واقعی