رخت، جامه لباس سایر معانی: لباس، جامه، پوشاک، تن پوش، رجوع شود به: bedclothes، ملبوس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سبدی که لباس های کثیف را پیش از شستن در آن جمع می کنند
چوب لباسی، رخت آویز
طناب رخت شویی، رجه سایر معانی: بندرجه، (طناب یا سیم که روی آن رخت خشک می کنند) رجه، بند، طناب رخت، طناب رخت شویی، رجه
(جانورشناسی) بید (انواع بیدهای لباس از تیره ی tineidae)، بید
چوب لباسی، چنگک لباس سایر معانی: جا لباسی (دیرک بازوداری که لباس و کلاه به آن می آویزند)
گیره ی رجه (گیره ای که لباس شسته را روی رجه نگه می دارد)، گیره ی رخت خشک کنی (clothes-peg هم می گویند)، گیره ای که با ان لباس هارا روی بند نگهمیدارند
صندوق یا کمد لباس، گنجه جا رختی گنجه جارختی
بسته، دلمه شده، انبسته [زمین شناسی] لخته ای، بسته ،دلمه شده ،انبسته
سرشیر [علوم و فنّاوری غذا] فراوردۀ شیری حاوی 55 درصد چربی و مقداری پروتئین که بافتی پخشینهای دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
کفایت مذاکرات، رای به کفایت مذاکرات دادن سایر معانی: (در پارلمان و گردهمایی) کفایت مذاکرات، کفایت مذاکرات را اعلام کردن، کفایت مذاکرات درمجلس شورا
استحکام زنجیر بستگی به استحکام ضعیف ترین بند آن دارد، نکات ضعف هرچیز نشانگر میزان قدرت آن هستند، لباس اضافی (برای عوض کردن)