اوج، قله، راس، منتها درجه، باوج رسیدن سایر معانی: (ادبیات و معانی بیان) یک سلسله استعاره یا اندیشه و غیره که به ترتیب تصاعدی ردیف شده باشند (مثلا از کم اهمیت تر به پر اهمیت تر)، آخرین و مهمت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنگل کامل [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] جنگلی که درختان آن در مرحلۀ نهایی رشد باشند
واژههای مصوب فرهنگستان
[سینما] نقطه اوج
نظریۀ اوج [زیستشناسی] نظریهای که چگونگی رسیدن مراحل توالی به اوج را بیان میکند
بیان قهقرایی، پاداوج سایر معانی: افت، نزول، سقوط، نومیدی، یاس، بیان قهقرایی مثل gt; زنم مرد، مالم رابردند و سگم هم گم شد lt;، بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود، بیان قهقرایی نمودن [س ...
اوج زیستی [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] مجموعهای از گیاهان و انواع خاک و جانداران که با هم برهمکنش دارند و در ناحیهای خاص در طول زمان براثر شرایط اقلیمی و محیطی ب ...
(بوم شناسی - جامعه ی اوج که به خاطر تجاوز بشر مختل یا دستخوش دگرگونی شده باشد) جامعه ی نابالیست شده
اوج خاکزاد [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] پوشش گیاهی کاملی که براثر شرایط ویژۀ خاک به وجود میآید
نظریۀ تکاوجی [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] نظریهای که برطبق آن در هر شرایط و محیطی تنها یک اوج وجود دارد
ناحیه، منطقه زیست جانور یاگیاهی
بحران، موقع بحرانی سایر معانی: شور، بزنگاه، سرگشتگی، شوریدگی، نقطه ی عطف، سختی، پریشان حالی، شور بیماری، اوج بیماری، بحبوحه ی مرض، نقطه ی عطف مرض، کریز، بحرانی، شوریده، شورین [ریاضیات] بحران ...
به اوج رسیدن، بحد اکثر ارتفاع رسیدن، بحد اعلی رسیدن سایر معانی: به اوج (اوگ) رسیدن یا رساندن، به کمال رسیدن یا رساندن، به فرازینگاه رسیدن، انجامیدن، منجر شدن به [زمین شناسی] بهاوج رسیدن، بحد ...