سردی، خنکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیگ، پاتیل، کوره، تنور، تون حمام و غیره، بوته آزمایش، گرم کردن، مشتعل کردن سایر معانی: تون، (دستگاه) گرمازا، (مجازی - هرجای بسیارگرم) جهنم، جهنم دره، بوته ازمایش [برق و الکترونیک] کوره [مهند ...
گستاخی، صفرا، زردآب، زهره، تلخی، تاول، عیب، لکه، زخم پوست رفتگی، پوست بردن از سایر معانی: زنندگی، عداوت، دلخوری، پر رویی، زرداب، (متون قدیمی) کیسه ی صفرا، (در اثر مالش و تماس با چیزی زبر) خر ...
سردی، بسته شدگی
کبود، نا امید، بی رنگ، پیر، کهنه، باستانی، خاکستری، سفید، سفید مایل بخاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، بد بخت سایر معانی: رنگ خاکستری، دیز، دیزه، (موی سر) سفید، جوگندمی، تیره و تار، غم ...
توده، جمع کل، قراص، درشت بافت، شرم اور، بزرگ، زشت، درشت، انبوه، وحشی، بی تربیت، ستبر، زمخت، زمخت کردن، جمع کردن، بزرگ کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن سایر معانی: (به خاطر بدی) چ ...
مضر، موذی، پرگزند سایر معانی: آسیب آور، زیان بخش، پرزیان، گزایان، آسیب ناک
التیام دهنده، شفاء دهنده سایر معانی: درمانبخش، درمانگر، شفابخش، التیام بخش، شفا دهنده
[بهداشت] مراقبت بهداشتی
بی حرمتی، هتک حرمت، بی ادبی، عدم احترام سایر معانی: بی احترامی، عدم رعایت احترام (کسی)
مرهم رقیق، روغن مالیدنی، روغن مالش سایر معانی: (داروسازی) مرهم رقیق
جامعهشناسی پزشکی [جامعهشناسی] شاخهای از جامعهشناسی که پزشکی را بهصورت مجموعهای از پندارها و رفتارها در مرکز مطالعه قرار میدهد ...
واژههای مصوب فرهنگستان