انتخاب کننده، گزینگر سایر معانی: chooser choosey : گزینگر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشکل پسند، کسی که در گزین کردن خیلی دقت و تردید می کند، فس فسی
شیک، متوجه جزئیات سایر معانی: رجوع شود به: finicky، finicky : شیک، خوش لباس
شیک، متوجه جزئیات سایر معانی: ایرادی، دیر پسند، فیومه گیر، سخت راضی، بد قلق، بهانه گیر، بهانه گیر he is very finicky about his food او دربارهی خوراکش خیلی بهانه گیری میکند
انتخابی، برگزیده، انتخاب کننده، گزینشی، گزیننده، گزیده، بهگزین، مبنی بر انتخاب، دارای حسن انتخاب گلچین کننده سایر معانی: وابسته به گزینش، سخت گزین، دیرگزین، مشکل پسند، سختگیر در پذیرش، دارای ...