پر حرف سایر معانی: پرگویی، وراجی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چهچه، پچ پچ، پر حرف بودن، پچ پچ کردن، تندتند حرف زدن، چهچه زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن سایر معانی: صداهای پی در پی و کوتاه و تند کردن (مثل برخی پرندگان)، جیک جیک کردن (که با چهچه و نغمه فرق ...
گفتگو، محاوره، صحبت، مذاکره سایر معانی: محاوره ی رسمی، گفت و شنود (دانشمندانه)، کنفرانس، همسخنی، سخنگری
خیال بافی کردن، صحبت کردن، درد دل کردن سایر معانی: صحبت دوستانه کردن، گپ زدن، اختلاط کردن
دروغ گفتن، گپ زدن، پرگفتن سایر معانی: وراجی کردن، یاوه گفتن، زیاده گویی، پرگویی، ور ور، حرف مفت، دروه گفتن
(کشتی) فواره ی آب خوری، بشکه اب عرشه کشتی، فواره اب اشامیدنی
خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن سایر معانی: کلام، آگهداد، پیام، اطلاع، شایعه، زبانزد، حکم، دستور، پیما ...