کدخدایی، ریاست قبیله
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریاست قبیله، کدخدایی
سروان، ناخدا سایر معانی: سالار، سرور، میاندار، سردسته، سرفرمانده، سروری کردن، خلبانی (و ناخدایی و سروانی و غیره) کردن، (ارتش) سروان، (نیروی دریایی) ناخدا یکم (فرمانده ی یگان شناور)، (هواپیما ...
امیر سایر معانی: (در برخی کشورهای اسلامی) سلطان، حکمران، (از ریشه ی فارسی: میر)، عنوان حکمروایان فاطمی در مصر، امیر فارسی و عربی
پادشاه، سلطان، فرمانروای مقتدر، شخص توانا سایر معانی: فرمانروای نیرومند، قدرقدرت، قادر مطلق، زعیم
(عامیانه) معاون سرکارگر، نفر دوم، خرده پا، سرپرست فاقد اختیارات کافی، وردست سر عمله، مباشر کارگران