متاع، احشام، خدمه وغلامان، مخلفات سایر معانی: اموال، عقار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] مال منقول
اموال، عقار سایر معانی: ملکی، دارایی غیر منقول، مستغل (مستغلات) [حسابداری] اموال غیر منقول [عمران و معماری] ملک [کامپیوتر] سرمایه ی واقعی - ( اصطلاحی عامیانه) فضای اشغال شده توسط کامپیوتر بر ...
اشیاء [ریاضیات] اشیاء