فرمان متمرکز [علوم نظامی] وضعیتی در پدافند هوایی که در آن دستورها مستقیما از ردههای بالای فرماندهی به یگانهای آتشبار صادر میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] پردازش داده مرکز، پردازش تمرکز یافته داده . [ریاضیات] داده پردازی متمرکز [آمار] پردازش متمرکز داده ها
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] طراحی تمرکز یافته .
[ریاضیات] بازرسی متمرکز
[خودرو] روانکاری مرکزی
[کامپیوتر] ساختار شبکه ای متمرکز .
متمرکز کننده [ریاضیات] مرکز ساز، مرکز یاب، مرکز [نفت] وسط نگه دار
[ریاضیات] مرکز ساز زیرمجموعه ی حلقه
[نفت] وسط نگه دار جداره
[کامپیوتر] پردازش غیر متمرکز
[نفت] میان دار مغزی
یکی کردن، محکم کردن، یک رقم کردن سایر معانی: یکپارچه کردن، یکجا کردن، در آمیختن، ادغام کردن، مستحکم کردن، پابرجا کردن یا شدن، تقویت کردن یا شدن، ایستا کردن، ایستانیدن، سفت و محکم کردن، جامد ...