مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر [برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناتوان، عاجز سایر معانی: ناقادر، بیچاره