بی نظمی، جوش، اشکال، صدای قل قل، قل قل، جوش صورت، پراکنده گویی، درهم و برهم سخن گفتن سایر معانی: صدای غرغر ایجاد کردن (مثل هنگام غرغره کردن)، صدای قل قل ایجاد کردن (مثل هنگام جوشیدن یا روان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخن تند و ناشمرده، ور زدن، دست و پا شکسته حرف زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن سایر معانی: به سرعت و به طور نامفهوم صحبت کردن، زرزرکردن، جیغ و ویغ کردن
سخن نامفهوم سایر معانی: زبان (یا عبارت ) من درآوردی و نامفهوم