معنی

بی نظمی، جوش، اشکال، صدای قل قل، قل قل، جوش صورت، پراکنده گویی، درهم و برهم سخن گفتن
سایر معانی: صدای غرغر ایجاد کردن (مثل هنگام غرغره کردن)، صدای قل قل ایجاد کردن (مثل هنگام جوشیدن یا روان شدن آب)، (مانند کودکی که هنوز به حرف نیامده است) ب ب کردن، بوبو کردن، حرف نامفهوم زدن، یاوه گفتن، burbling : جوش، سالک، صدای قل قل درحرف زدن، مغشوش کردن

دیکشنری

قرمز شدن
اسم
burbleصدای قل قل
burbleقل قل
weld, boil, pimple, rash, simmer, burbleجوش
disorder, irregularity, disarray, anarchy, burble, disorderlinessبی نظمی
burbleجوش صورت
bug, difficulty, drawback, disadvantage, impediment, burbleاشکال
فعل
burbleپراکنده گویی
burbleدرهم و برهم سخن گفتن

ترجمه آنلاین

حفاری

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.