مستند، سندی، مدرکی، مبنی بر مدرک یا سند سایر معانی: وابسته به سند و مدرک، مدلل، موثق، (اقتصاد) اسنادی [سینما] مستند - فیلم مستند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رسانه ها سایر معانی: رسانه های گروهی، رسانه های جمعی [بهداشت] رسانه های ارتباط جمعی
اعلان کردن، جار زدن، قبلا اعلام کردن، علنا اظهار داشتن سایر معانی: اعلام کردن، (ماهیت) نشان دادن، گواه بودن، (نادر) با صدور اعلامیه تبعید یا ممنوع کردن
اعلامیه، اعلان، اگهی، بیانیه، انتشار، ابلاغیه سایر معانی: عمل اعلام کردن، اعلام، جار [حقوق] اعلام، اعلان، اعلامیه، بیانیه
اعلامیه رسمی، اظهار عقیده رسمی، صدور رای سایر معانی: اظهار نظر، داوری، حکم، اعلامیه، بیانیه، دستور، گفته
طبع، اشاعه، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، طبع ونشر سایر معانی: چاپ کردن، رندش، کتاب، اثر، مقاله [کامپیوتر] نشر، انتشارات - ( در نشر رومیزی ) مجموعه ای از فایلها که تمام عناصر پروژه معینی را شرح ...
منتشر کردن، منتشر شدن، صادر کردن، چاپ کردن، منتشر ساختن، طبع ونشر کردن سایر معانی: به اطلاع عموم رساندن، اعلام کردن، برملا کردن، نشر کردن، طبع کردن، (آثار قابل چاپ) نگاشتن، (حقوق) وصیت نامه ...
متشعشع، پرتو افکندن، تابیدن، شعاع افکندن، متشعشع شدن سایر معانی: (اشعه یا امواج نوری یا حرارتی بیرون دادن) تابیدن، درخشیدن، رخشیدن، ساطع کردن یا شدن، رخشا کردن یا شدن، (مثل شعاع های دایره) ا ...
الهام، اشکار سازی، افشاء، فاش سازی، وحی سایر معانی: آشکار سازی، هویدا سازی، نمایان سازی، (الهیات) وحی، الهام الهی، مکاشفه، اشراق، کشف و شهود، تجلی (خواسته ی خداوند)، تجلی گری، رازگشایی، افشا ...
پراکنده شدن، پراکنده وپریشان کردن، افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن سایر معانی: پاشیدن، پراکندن، فتالیدن، ولو کردن، پخش و پلا کردن، پاشیده شدن، ولو شدن، پخش و پلا شدن، متفرق شدن ...
شلخته و چاق سایر معانی: خوک ماده (بالغ)، ماده خوک، (برخی جانوران پستاندار به ویژه خرس) ماده، (فلزکاری - ناودان یا جوی که فلز مذاب از کوره ی ذوب تا محل شمش ریزی در آن جاری می شود) آبگیره، گدا ...
تلویزیون، تلویزیونی، تصویری سایر معانی: وابسته به تلویزیون، وابسته به تصویر تلویزیون (در برابر صدای آن: audio)، وابسته به نشان دادن داده ها بر صفحه ی کامپیوتر، فرتوری، دیداری، مخفف: videocas ...