لافزن، خود ستا، گزافه گو، رجز خوان، خود ستا، متظاهر سایر معانی: آدم لافزن، چاخان، قمپزو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود پرست سایر معانی: آدم خودخواه، خودستا، مغرور، از خود راضی
گزاف گویی، خود ستایی، خود فروشی، لافزنی، لاف زدن، گزافه گویی کردن سایر معانی: سخن پر جوش و خروش و غرورآمیز، رجزخوانی، گزافه گویی، لاف آمیز، گزافه آمیز، مغرور، پرفیس، پرادعا، rhodomontade گزا ...
افاده ای، قلمبه سایر معانی: (در اصل) کسی که ثروت و لقب اشرافی ندارد، عامی، (کسی که ثروت و مقام در نظرش مهم است و به زیر دستان فخر می فروشد) دنیا دوست، فخر فروش، گند دماغ دار، متفرعن، گران سا ...
قیافه، بینی، قیافه گرفتن، شکلک دراوردن سایر معانی: (عامیانه) بینی، دماغ، صورت، چهره، اخم، چهره درهم کشی [سینما] قیف - مخروط
سخنگو، گوینده، حرف مفت زن، ناطق، ادم ناطق، اهل محاوره سایر معانی: ادم ناطق، ناطق، سخنگو [برق و الکترونیک] گوینده