[برق و الکترونیک] نمودارهای ( بود )
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوش یمن بودن، شگون داشتن، از آینده ی خوبی خبر دادن
منزل، مسکن، سکنی، بودگاه، بودباش، مقر، رحل اقامت افکندن سایر معانی: منزلگاه، کاشانه، خانه، محل اقامت، دوران اقامت، زمان گذشته و اسم مفعول فعل: abide، اشاره کردن، پیشگویی کردن [حقوق] اقامتگاه ...
تفال بد زدن، قبلا بدل کسی اثر کردن سایر معانی: پیشگویی کردن، از پیش (درباره ی چیزی) خبر دادن، پیش نمایی کردن (به ویژه درباره ی چیزهای بد)، بدیمن بودن، بدشگون بودن، حاکی بودن
منزل کردن، سکنی گرفتن
قبلا اگاهانیدن، از پیش اخطار کردن سایر معانی: (از) پیش هشدار دادن، برحذر داشتن، پیش آگاهی دادن
منزل، مسکن، سکنی، مستعمره، سکونت، مکان، اسکان سایر معانی: زیستگاه، سکونتگاه، خانه، کاشانه، لانه، بودباش، مانستی، درزیستی، باشایی
خانقاه، منزل، مسکن، جا، برج، نشیمن، خانه، سرای، اهل خانه، جایگاه، اهل بیت، محل سکنی، منزلگاه، خانه نشین شدن، منزل گرفتن، پناه دادن، جا دادن، منزل دادن سایر معانی: کده، سرا، خانواده، (ساختمان ...
سعادت، بهشت، ارم، فردوس، بهشت برین سایر معانی: پردیس، جنت، مینو، گشتای، محل خوشی و سعادت، (از ریشه ی فارسی)، ملکوت، عرش، خوشی
سکنی، مقر، عمارت، مقام، محل اقامت، اقامت گاه، سکونت سایر معانی: اقامت، باشایی، خانه، منزل، مسکن، ماوا، محل سکونت، بودگاه، کاخ، خانه ی بزرگ [حقوق] اقامت، اقامتگاه، محل سکونت [پلیمر] ماندگاری ...