گردش، تفریح، تفرجگاه، سیر، گردشگاه، تفرج، گردش رفتن، تفرج کردن، گردش کردن سایر معانی: پیاده روی تفریحی، خرامش، محل خرامش یا پیاده روی، خرامشگاه، رقص رسمی، خرامیدن، (به طور تفریحی یا برای خود ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در ملا عام، در انظار، آشکارا، به طور علنی، در نظر عموم، علانیه، جهرا، بنام عموم، بنام مردم، عموما
چوب بست، دار، داربست، تخته بندی، سکوب یا چهار چوب، خاده، بدار اویختن، تخته بندی کردن، سکوبزدن سایر معانی: (معماری) داربست، تخته بندی بیرون ساختمان (برای تمام کردن روکار)، سکوب (که روی آن محک ...
ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری، سرافکندگی، ننگین کردن، خوار کردن، شرمنده کردن، خجالت دادن سایر معانی: روسیاهی، بی آبرویی، شرمندگی، مایه ی تاسف، تاسف آور، دریغ (بودن)، افسوس ...
طاقچه، فلات قاره، تاقچه، رف، هر چیز تاقچه مانند، در تاقچه گذاشتن، کنار گذاشتن سایر معانی: هر چیز تاقچه مانند: جزیره ی مرجانی، تخته سنگ، سنار، پایاب شنی، تپه ی زیر آب، صخره ی آبگیر، فلات زیر ...
هواپیما، جهاز، کشتی، ناو، کشتی هوایی، مرکوب، سفینه، با کشتی حمل کردن، سوار کشتی شدن، فرستا دن سایر معانی: کرجی، سوار کشتی کردن، ترابری کردن، حمل کردن، (مثلا هنگام توفان - کشتی) آب گرفتن، آب ...
ساحل، لب، کنار دریا، کرانه، بساحل رفتن، پیاده شدن در ساحل، ترساندن، فرود امدن سایر معانی: کناره، ایراه، دریاکنار، ساحلی، کرانی، خشکی (در برابر: دریا)، ایراهستان، (حقوق) رجوع شود به: seashore ...
خالصانه، باشرافت سایر معانی: ارادتمند شما، مخلصشما
میز صدا [سینما و تلویزیون] میزی با دکمههای متعدد فرمان برای صداآمیزی و صداگذاری
واژههای مصوب فرهنگستان
پیوندینۀ شطرنجی [پیوند] هریک از قطعات چهارگوش پیوندینههای پوستی تماملایه یا نیملایهستبر که از کنار هم قرار دادن آنها برای پوششدهی سطوح بزرگ استفاده میکنند ...
سفت، شق، پر مایه، چوب شده سایر معانی: سخت، خمش ناپذیر، سخته، سخت جنب، کند، گیردار، (طناب یا زه یا عضله و غیره) کشیده، تنگ، (عضله) کوفته، گرفته، ضرب دیده، دارای درد عضله (در اثر کار یا سرما و ...
سندیکا، اتحادیه صنفی، تشکیل اتحادیه دادن سایر معانی: اتحادیه تشکیل دادن، به صورت اتحادیه درآوردن، (مقاله و غیره) در چند روزنامه به چاپ رساندن، سازمان فروش مقالات به روزنامه ها و مجلات، (امری ...