بدکار، جانی، جنایت کار، تبه کار، جنایت امیز سایر معانی: آدم بدکار، آدم تبهکار، بدکردار [حقوق] تبهکار، بزهکار، جنایتکار، مجرم، محکوم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسب چموش، سیاه بند، رند، بذله گو، قاپ، قلاش، قاپنده، ادم دغل، حیوان عظیم الجثه سرکش، ناقلا، گول زدن، از علف هرزه پاک کردن، رذالت و پستی نشان دادن، هرس کردن سایر معانی: عیاش، شوخ، خوشگذران، ( ...