فضول، حرف مفت زن، وراج سایر معانی: (عامیانه)، دهان لقی کردن، حرف مفت زدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حرف، وراج، پرگو سایر معانی: (امریکا - عامیانه) دهان لق، رازگشا، خبرچین
(انگلیس)، وابسته به ائتلاف دسته های کارگری و لیبرال ها (به ویژه حزب کارگر و حزب لیبرال)
زیرِلبچسباک [علوم پایۀ پزشکی] چسبندگی یا اتصال نابهنجار مخاط زیرلبی به لب بالا و آرَکسازه
واژههای مصوب فرهنگستان
پر حرف سایر معانی: پرگویی، وراجی
فاش کردن، منتشر کردن، بروز دادن، فاش شدن، علنی ساختن، منتشر شدن، افشاء کردن سایر معانی: افشا کردن، برملا کردن، افشاگری، پرده دری کردن، رو کردن، آشکار ساختن، آگاهی دادن
دروغ گفتن، گپ زدن، پرگفتن سایر معانی: وراجی کردن، یاوه گفتن، زیاده گویی، پرگویی، ور ور، حرف مفت، دروه گفتن
سخن تند و ناشمرده، ور زدن، دست و پا شکسته حرف زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن سایر معانی: به سرعت و به طور نامفهوم صحبت کردن، زرزرکردن، جیغ و ویغ کردن
بخشیدن، فاش کردن سایر معانی: 1- اهدا کردن، دادن، 2- شوهر دادن 3- فاش کردن، آشکار کردن، افشای راز، خیانت، افشای غیر عمدی، جایزه یا جنس با تخفیف زیاد (برای جلب مشتری داده می شود)، سو استفاده ا ...
اگاه کردن، گفتن، خبر دادن، اگاهی دادن، مطلبی را رساندن، چغلی کردن، خبرچینی کردن، خبردادن از، اطلاع دادن، مستحضر داشتن سایر معانی: مطلع کردن، آگاه کردن، آگاهاندن، باخبر کردن، لو دادن، (علیه ک ...
پخش کننده شایعات افتضاح امیز سایر معانی: شایعه پراکن، رسوایی گستر، ننگ گستر
(کبوتر یا پرنده ای که برای جلب کبوتران یا پرندگان دیگر به کار می رود) مرغ دام، کبوتر دام، مرغ گیرانداز، خبررسان