فریب، گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: کلاه برداری کردن، اغفال کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(قدیمی - خودمانی)، رشوه، دسته، جمع
فریب دهنده، فریبکار سایر معانی: گول زننده، مغبون کننده
گول زدن، فریب دادن، اغوا کردن، فریب دادن ,اغفال کردن
متقلب، گول زدن سایر معانی: فریبکار
دوری کردن از، طفره رفتن، عدول کردن، طفره زدن، اجتناب کردن از سایر معانی: گریختن (با حیله یا سرعت و غیره)، فرار کردن، جیم شدن، گیر نیافتادن، به یاد نیاوردن، به خاطر خطور نکردن
چرند، حرف بی معنی، مزخرف، من درآوردی، مجعول، مرد رندی، کلاه برداری، پشت هم اندازی، پاچه ورمالیدگی، دغلکاری، حقه بازی کردن، سرهم بندی کردن، سخن یاوه، هرزه درایی، گزاف گویی، فریب
متقلب، حیله باز، گول زدن سایر معانی: بامبول درآوردن، گوشبری کردن، (آمریکا)، گول زنی، کلاه برداری، شیاد (gypster هم می گویند)، (انگلیسی) نوکر، مستخدم دانشجو (به ویژه در دانشگاه کمبریج) ...
اغفال کردن، فریب دادن، چشم بندی کردن سایر معانی: گول زدن، کلک زدن، فریبکاری کردن، (در اصل) چشم کسی را بستن
غراب، رخ، کلاغ زاغی، کلاه بردار، کلاغ سیاه، کلاهبرداری کردن سایر معانی: (جانور شناسی) زاغ (corvus frugilegus)، حقه باز، دغلکار، گوشبر، (از ریشه فارسی - شطرنج) رخ، قلعه، شطرنج ر، کلاه سیاه، ک ...
مغبون کردن، (هنگام خرید و فروش) کمتر پول دادن (با دغلکاری)، کش رفتن، کم دادن پول، کم تحویل دادن پول، فریب دادن
کج، اریب، کج خلق، انسداداریب، عقیم گذاردن، بی نتیجه گذاردن، حائل کردن، در سرتاسر ادامه دادن یا کشیدن، خنثی نمودن، خنثی کردن، مخالفت کردن با سایر معانی: ممانعت کردن، (سر راه کسی) مانع گذاشتن، ...