بهتر است
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مال شماازمال من بهتراست
پیشرفت، ترقی، ترویج، ترفیع سایر معانی: پیشروی، پیشبرد، بهبود، سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند، پیش قسط [ریاضیات] پیشرفت
اصلاحی سایر معانی: بهبود بخش، بهساز، بهتر کننده
ملایمت، نرمی سایر معانی: وسیله ی پذیرایی، (جمع) تسهیلات، (چیز) خوشایند، وسیله ی رفاه، خوشایندی، سازگاری، مطبوعیت
متمدن کردن، متمدن شدن سایر معانی: متمدن کردن یا شدن، شهرا کردن، تعالی بخشیدن، تادیب کردن
تسلیم کردن، تسخیر کردن، فتح کردن، مغلوب کردن، پیروزی یافتن بر، غالب امدن، ستاندن سایر معانی: (در اثر جنگ و پیروزی) به دست آوردن، گشودن، دست یافتن بر، شکست دادن، چیره شدن، غلبه کردن، پیروز شد ...
تقدیس، تهذیب، تعلیم، عبرت، تهذیب اخلاق سایر معانی: تزکیه، آموزش معنوی، تعالی فکری
اصلاح کردن، درست کردن، تصحیح کردن، غلط گیری کردن سایر معانی: (متن علمی یا ادبی) حک و اصلاح کردن، بهتر کردن
غنی کردن، پرمایهکردن، توانگر کردن، غنیساختن سایر معانی: پول دار کردن، ثروتمند کردن، دولتمند کردن، ارزشمند کردن، (ویتامین یا مواد مغذی یا کود و غیره) دادن به، بارور کردن، توانمند کردن [نساجی] ...
تجاوز کردن، متجاوز شدن از، تجاوز کردن از، متجاوز بودن، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از سایر معانی: (از حد چیزی) تجاوز کردن، پافراگذاشتن، تخطی کردن، - تر بودن، فراتر بودن، گذشتن از ...
روشن کردن، روشنفکر ساختن سایر معانی: (شعر قدیم) روشن کردن، نورانی کردن، منور کردن