انقیاد، جلد، شیرازه، صاحفی، اجباری، الزام اور سایر معانی: بست، (هر چیزی که ببندد یا وصل کند) بند، باندپیچی (زخم و غیره)، (خیاطی - روبان یا نواری که برای استحکام بیشتر بر حاشیه یا سجاف یا درز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مواظب، مطیع، وظیفه شناس، گماشت شناس سایر معانی: حرف شنو، فرمان بردار، سر براه
متمایل، خم، مایل، سراشیب، سرازیر سایر معانی: شیب دار، سربالا، کژینه، خمش دار، خمانده، دارای تمایل، گرایش دار، مستعد، دارای استعداد، آمادار، راغب [عمران و معماری] متمایل - مورب - کج - شیبدار ...
سخت، سنگ دل، نرم نشدنی، بی شفقت، تسلیم نشدنی سایر معانی: سخت دل، بی گذشت، بیرحم، یکدنده، سمج، بی امان، تغییر ندادنی