درامد کلیسایی سایر معانی: (نظام فئودالیته) زمینی که در مقابل کار برای ارباب اجاره شده است، منصب کلیسایی (که هزینه ی آن از موقوفات تامین می شود)، درآمد موقوفات، لطف، نیکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] عقد تبرعی، عقد احسانی، عقد غیر معوض
سودمند، مفید، خیر، نیکو کار، منعم سایر معانی: سودبخش، نافع، نیکومنش، صاحب کرم
مهربان، خوش خیم، بی خطر، ملایم، لطیف سایر معانی: (پزشکی) خوش خیم (مخالف: بدخیم malignant)، خوش طینت، بی آزار، طب خوش خیم [علوم دامی] نذاشتن تاثیرات مضر
مهربانی، نرمی
صدقه، خیرات، خوش قلبی، دستگیری، نیکوکاری سایر معانی: مهر، محبت، حسن نیت، نیک اندیشی، نیکخواهی، احسان، گذشت (از تقصیر و گناه دیگران)، رحمت، اغماض، چشم پوشی، سعه ی صدر، بنیاد نیکوکاری، موسسه ی ...
سهم، اعانه، همکاری و کمک، هم بخشی سایر معانی: اهدا، دادن، اعطا، بخشش، معاضدت، کمک، پیشیاره، هر چیز اهدا شده (مثل پول برای خیرات یا مقاله برای مجله و غیره)، مالیات (یا عوارض) ویژه [ریاضیات] ه ...
اسقف نشین، قلمرو اسقف سایر معانی: ناحیه ی زیرسرپرستی اسقف
خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف سایر معانی: رعنا، باوقار، زیبنده، مهربان و جذاب، متین، پر ناز و نعمت، پر رفاه، پر سلیقه، ...
مهربانی، محبت، خوبی سایر معانی: مهربانی
شوالیه وار، سلحشورانه، تهمتن وار، شهسوار مانند، جوانمردانه، سلحشوروار، شایان سلحشوری، وابسته به شوالیه هایاسلحشوران
سخاوت، دهش، ازادگی، بخشایندگی سایر معانی: گشاده دستی، سخاوتمندی، رادی