(شیرجه رفتن در آب) با شکم به آب خوردن، با شکم فرود آمدن (belly-bump و belly-whop و belly-slam هم می گویند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرساز، درساز، شیرچه سایر معانی: (شخص یا دستگاه که میخ یا چکش و غیره را دارای سر می کند) سرگذار، سرچسبان، ماشین خوشه چین (که خوشه ی گندم و غیره را می برد و در تراکتور بار می کند)، شیرجه، افتا ...
شیرجه، غوطه، سقوط سنگین، گودال عمیق، سرازیری تند، شیب تند پیدا کردن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، فرو بردن، شیرجه رفتن، غوطه زدن، غوطهور شدن سایر معانی: (ناگهان در آب یا سوراخ و غیره) فرو کردن، ...