جا، موقعیت، مکان، تعیین محل، محل، اندری سایر معانی: بودگاه، جایمندی، (سینما) محل فیلمبرداری (در خارج از استودیو) [سینما] محل [برای فیلمبرداری خارج از کارگاه (استودیو)] - موقعیت - مکان واقعی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشنایی، راهنمایی، جهت، گرایش، اشناسازی، جهت یابی، توجه بسوی خاور سایر معانی: سو، سمت، سوگیری، سویابی، جهت گیری، خوگیری، سازگاری، همسازی، آشنایی، وضعیت سنجی، تشخیص موقعیت، درک محیط، حفظ توازن ...
جا، وضع، حالت، موقعیت، وضعیت، حال، شغل، موقع سایر معانی: ایستار، جایمندی، چگونی، گذارد، بودش، مسئله، دشواری، بحران، وضع بد، کار، محل، جایگاه، مکان، بودگاه، اوضاع، شرایط، اوضاع و احوال، جایگز ...