قلعه برجوبارودار، دژ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زندان باستیل در پاریس که در انقلاب فرانسه (سال 1789) ویران شد
دفاع، حمایت، مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات سایر معانی: پناه، مدافع، حامی، دفاع کردن [فوتبال] دفاع کردن
نگه داشتن، بزندان افکندن سایر معانی: زندانی کردن، حبس کردن، محبوس کردن، به زندان انداختن، (مجازی) محدود کردن، در تنگنا گذاشتن [حقوق] زندانی کردن، حبس کردن
حبس کردن، زندانی کردن، در زندان نهادن سایر معانی: محدود کردن، محصور کردن [حقوق] زندانی کردن، حبس کردن
حبس، زندان، محبس، زندان کردن سایر معانی: بندیخانه، وابسته به زندان [حقوق] زندان، محبس