تبعید، اخراج، نفی سایر معانی: تبعید، اخراج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اخراج، عزل، برکناری، مرخصی سایر معانی: (از کار) برکناری، انفصال، رد سازی، مردود شمردن (dismission هم می گفتند)، مرخص سازی، راهی سازی [حقوق] قرار یا حکم مختومه کردن دعوی، انفصال، اخراج ...
تبعید، نفی، جلای وظن، تبعید کردن سایر معانی: آوارگی، آلاخونی، آلاخون والاخونی، جلای وطن، میهن راندگی، هجرت، آدم تبعید شده، (شخص) تبعیدی، آواره، از میهن رانده شده، تبعید کردن یا شدن، تاراندن ...
اخراج، محروم سازی، بیبهره سازی سایر معانی: (حقوق) خلع ید، اخراج قانونی، اخراج کننده، برون ران، خلع ید [حقوق] محروم کردن، خلع ید کردن، اخراج، تصرف عدوانی