کولهگَردی [گردشگری و جهانگردی] سفر یا پیادهروی طولانی که در آن گردشگر برای حمل پوشاک و وسایل خود از کولهپشتی استفاده میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بمب اتمی سایر معانی: بمب اتمی (atomic bomb هم می گویند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گردش، پیاده روی، مبلغ را بالا بردن سایر معانی: راه پیمایی کردن، رهنوردی کردن، پیاده روی کردن، بالا کشیدن، بالا انداختن، بلند کردن و انداختن، قیمت را بالا بردن، (هر چیزی را) بالا بردن، پیاده ...
[کوه نوردی] راه پیمایی
کوه نورد، کوه پیما، کوهستانی، ساکن کوه، کوه پیمایی کردن، کوه نوردی کردن سایر معانی: کوه نشین، (آدم) کوهستانی، کوهستان زی، کوه زی [کوه نوردی] کوهنورد
یک بسته، گروه، دسته، کوله پشتی، بسته، ملافه، بقچه، یک دست ورق بازی، بسته کردن، بسته بندی کردن، بزور چپاندن، بردن، توده کردن، بار کردن، قرار دادن سایر معانی: پاکت، کیسه، انبان، توبره، جعبه، گ ...
خورجین، چنته، کیف مدرسه، کیف بند دار سایر معانی: (به ویژه برای دانش آموزان) کیف، کیف پشتی
گردشگری که با کولهپشتی به سفر یا پیادهروی میپردازد [گردشگری و جهانگردی]