خورجین، چنته، کیف مدرسه، کیف بند دار سایر معانی: (به ویژه برای دانش آموزان) کیف، کیف پشتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ثبات، استواری
موقوف کردن، معوق گذاردن، معلق کردن، اویزان شدن یا کردن، اندروا بودن، موقتا بیکار کردن سایر معانی: منتظر خدمت کردن، (از کار برای مدتی) منفصل کردن، (موقتا) اخراج کردن، آویختن، آویزان کردن، آون ...
بند، دستمال گردن، کراوات، قید، رابطه، گره، الزام، برابری، ربط، علاقه، زدن، تساوی بستن، گره زدن سایر معانی: (با ریسمان یا طناب و غیره) بستن، بندیدن، آگستن، (گره) زدن، همبسته کردن، پیوند دادن، ...
[عمران و معماری] محدود نشده [زمین شناسی] محدود نشده
جدا، نامتصل، وصل نشده، ناهمبند، ناهمبسته، نامرتبط، جفنگ، بی سر و ته، نامنسجم [ریاضیات] ناهمبند، غیر یکپارچه، ناهمبسته، ناهموسته
صریح، روشن، غیر مبهم، بدون ابهام، اشتباه نشدنی سایر معانی: خالی از ابهام
عزب سایر معانی: غیر متاهل، عروسی نکرده
گرایش کودک به برقراری ارتباط نزدیک و صمیمانه با برخی از افراد و احساس امنیت بیشتر در حضور آنها، مانند ارتباط فرزند با والدین [روانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
فناوری سادهای برای ذخیرهسازی که در آن یک یا چند آرایۀ سختدیسک (hard disk) یا دیگر افزارههای ذخیرهساز با رایانۀ کارساز پیوند دارند که بهصورت گره در شبکۀ مح ...
1. استقرار موقت یگانها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها [علوم نظامی] ...