ارامش، سکوت، سکون، بی سر و صدایی، ساکت، ارام، خاطر جمع، ملایم، ساکن، اسوده، ساکت کردن، فرو نشاندن، ارام کردن سایر معانی: (در مورد هوا و دریا) آرام، بی باد، (در مورد اشخاص و صدا) آرام، متین، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن سایر معانی: ناپویا (در برابر: dynamic)، ایستمان، ثابت، در جا، ناجنبا، آرمیده، غیر متحرک، ترازمند، همسنگ، متعادل، (رادیو و تلویزیون) ...
ساکن، بی تغییر، بی حرکت، ایستا، لایتغیر، استاده سایر معانی: ناجنبا، غیر متحرک، (به ویژه ماشین و موتور) خوابیده، خاموش، راکد، ایستانده، آرمیده، حرکت ندادنی، غیر قابل حمل، ناترابردی، کارگذاشته ...