stationary
معنی
ساکن، بی تغییر، بی حرکت، ایستا، لایتغیر، استاده
سایر معانی: ناجنبا، غیر متحرک، (به ویژه ماشین و موتور) خوابیده، خاموش، راکد، ایستانده، آرمیده، حرکت ندادنی، غیر قابل حمل، ناترابردی، کارگذاشته شده، ثابت، پایا، ایستمند (رجوع شود به: static)، غیرمتغیر
[عمران و معماری] ساکن - سکونی - ثابت
[برق و الکترونیک] ساکن، ایستا، پایدار
[مهندسی گاز] ساکن، بی تغییر
[نساجی] ساکن - ثابت
[ریاضیات] پابرجا، در محل مانده، ثابت، ایستا، ساکن، ایستی، تعادل، مانا، حالت نرمال، بدون تغییر، پایا، مانایی، ساکن
[آمار] مانا
[آب و خاک] ساکن، ایستا
سایر معانی: ناجنبا، غیر متحرک، (به ویژه ماشین و موتور) خوابیده، خاموش، راکد، ایستانده، آرمیده، حرکت ندادنی، غیر قابل حمل، ناترابردی، کارگذاشته شده، ثابت، پایا، ایستمند (رجوع شود به: static)، غیرمتغیر
[عمران و معماری] ساکن - سکونی - ثابت
[برق و الکترونیک] ساکن، ایستا، پایدار
[مهندسی گاز] ساکن، بی تغییر
[نساجی] ساکن - ثابت
[ریاضیات] پابرجا، در محل مانده، ثابت، ایستا، ساکن، ایستی، تعادل، مانا، حالت نرمال، بدون تغییر، پایا، مانایی، ساکن
[آمار] مانا
[آب و خاک] ساکن، ایستا
دیکشنری
ایستاده
صفت
still, inert, static, stationary, motionless, quiescentساکن
static, stationary, stagnant, restingایستا
stationaryلایتغیر
stationaryاستاده
motionless, immobile, unmoved, still, moveless, stationaryبی حرکت
changeless, stationaryبی تغییر
ترجمه آنلاین
ثابت
مترادف
anchored ، at a standstill ، immobile ، inert ، moored ، motionless ، nailed ، nailed down ، parked ، pat ، permanent ، stable ، stagnant ، standing ، static ، stock still ، unmoving