[نساجی] عدد فرضی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقلید، فریب دهنده، ساختگی، جعل، جا زدن، ساختن، پیچیدن، حلقه کردن، وانمود کردن سایر معانی: (از راه وانمود کردن) گول زدن، دغلکاری کردن، دغل زدن، تقلبی چیزی را ساختن، از خود درآوردن، جعل کردن، ...
ضمنی سایر معانی: تلویحی، غیرصریح، سربسته، ضمنا مفهوم، مفهوم بطور ضمنی، مقدر [حقوق] ضمنی، فرضی، استنباطی، حکمی
نا شناس، مجهولالهویه، نا شناخت، بانام مستعار سایر معانی: بیستار، باهویت یا لباس مبدل، به طور ناشناس، ناشناخته
(فرانسه) نام مستعار، نام مستعار، اسم عاریه، تخلص، کنیه جنگی
(در مورد نویسنده) اسم مستعار، نام قلم، نام مستعار نویسنده، نام نویسندگی
ساختگی، دروغین، بدلی، وانمودین، ظاهری، بخود بسته، غیر واقعی
مشهور، خوشنام سایر معانی: شایع، در افواه، گفته شده [حقوق] مشهور، معروف
علمی، نظری سایر معانی: نگره ای، دیدمانی، تئوریک، وابسته به یا از نظر تئوری [ریاضیات] نظری، کلی، فرضی، نظریه، نگرش، تئوریک، نگره ای [آب و خاک] نظری
واقعی، حقیقی، اصیل، بدون تصنع سایر معانی: صمیمانه، مخلصانه، بی شیله پیله، راستین، غیرتصنعی، تقلبی