هنر، استعداد، فن، صنعت، استادی، نیرنگ سایر معانی: مخفف:، مقاله، جنس، هنر (که شامل نقاشی و تندیسگری و معماری و موسیقی و رقص و نمایش و ادبیات می گردد)، کار خلاقه، مهارت، تردستی، اثر هنری، فراو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هنر خام [هنرهای تجسمی] هنر افراد آموزشندیده، مانند کودکان و افراد روانپریش و غیرحرفهایها
واژههای مصوب فرهنگستان
[سینما] کارگردان هنری - صحنه آرایی (طراحی صحنه ) - صحنه آرا (طراح صحنه ) - طراح فیلم - طراح صحنه - طراح دکور - طراحی دکور / طراحی هنری / کارگردانی هنری - طراح هنری
[سینما] مدیر صحنه
جریان هنری [هنرهای تجسمی] ← جریان
[سینما] هنر هفتم
آواز هنری (که به منظور رساندن اندیشه یا برداشت معینی تصنیف شده مثلا برای نشان دادن حالت و معنی شعر به خصوصی)
(از ریشه ی فارسی) اردشیر: اردشیر اول (.artaxerxes-i, c. 465-c. 424 b.c) و اردشیر دوم (.artaxerxes-ii, c. 404 - 358 b.c)، اردشیر
(شوروی سابق) آرتل (گروهی که به طور تعاونی با هم کار می کردند)
الهه ماه و شکار سایر معانی: (اسطوره های یونان) آرتمیس (الهه ی ماه و شکار و جانوران - نزد رومی ها: diana)، افسانه ء یونان الهه ماه و شکار
شریانی، مربوط به شریان یا سرخرگ سایر معانی: وابسته به شاهراه یا آبراه اصلی، عمده، حیاتی، وابسته به سرخرگ، شاهرگی، سرخرگی، وابسته به خون سرخرگ ها (از خون سیاهرگ ها روشن تر است) [عمران و معمار ...
راه شریانی [حملونقل درونشهری - جادهای] راه یا خیابان اصلی در شبکۀ ارتباطی شهری|||متـ . شریانی 2