شمع مومی، باریک شونده، نوک تیز، مخروطی، باریک شدن، مخروطی شدن سایر معانی: (کاهش تدریجی در ضخامت یا پهنا) تیز شدگی، تیزی، سوزنسری، (کم کم) باریک کردن یا شدن، نوک تیز کردن یا شدن، سوزنسر کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دقیق، نازک، لطیف، باریک، بدون نقطه اتکاء سایر معانی: (هوا) رقیق، منبسط، قلیل، کم، نابسنده، ضعیف، رفیق [نساجی] رقیق - باریک - نازک - لطیف - ظریف
خار دار، خار مانند، تیغستان، موجب ناراحتی، تیغ تیغی سایر معانی: خارناک، تیغ دار، پرژاژ، پرخار و خسک، پردردسر، پرگرفتاری، پرزحمت، پرمانع، غامض
خسیس، سفت، محکم، مقید، کیپ، تنگ، لول، کساد، ضیق سایر معانی: (در اصل) پرپشت، تنگ هم، متراکم، انبوه، چگال، انباشته، آگسته، به هم فشرده، چپانده، (کاملا) پر، تنگ (در برابر: گشاد یا فراخ loose)، ...
بستن، سفت شدن، محکم کردن، سفت کردن، تنگ کردن، فشردن، کیپ کردن سایر معانی: تنگ کردن یا شدن، محکمتر کردن، سفت کردن (رجوع شود به: tight)
غم انگیز، فجیع، محزون، حزن انگیز سایر معانی: وابسته به تراژدی، سوگ نمایشی، سوگمایشی (در برابر: شادمایشی comical)، (هنر و ادبیات) عامل سوگ انگیز
گورپشته [باستانشناسی] گورتپهای با قاعدۀ دایرهشکل که در ایران اغلب به عصر آهن تعلق دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
لاغر، شاخه دار، ترکه مانند سایر معانی: لاغر و ظریف، ترکه ای، چیله مانند، twigged شاخه دار
فرایند ثبت آواهای زبان با استفاده از نظامی از نشانهها [علوم کتابداری و اطلاعرسانی]
ویژگی گیاهان تکلپهای از تیرۀ گندمیان که برگهای باریک با رگبرگهای موازی و ساقههای توخالی یا توپر دارند [کشاورزی - علوم باغبانی] ...
برداشتن از مغز استخوان با جـراحی یا سوراخ کردن برای مطالعات میکروسکوپی [اَرتاپزشکی]
پرتابۀ میلهای نوکتیزی که از کمان بهسوی هدف پرتاب میشود [ورزش]