نیروهای مسلح سایر معانی: نیروهای مسلح (زمینی و هوایی و دریایی)، نیروهای جنگ آماد، مجموع نیروهای زمینی و هوایی و دریایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیطرفی مسلح [علوم سیاسی و روابط بینالملل] بیطرفی در عین آمادگی نظامی
واژههای مصوب فرهنگستان
درختچۀ خاردار [کشاورزی - علوم باغبانی] گیاهی با تیغ یا خار بسیار
کاملا مسلح (یاملبس)، سرتاپا مسلح، کاملا مسلح
ساعد، بازو، از پیش مسلح کردن، قبلا اماده کردن
تو دلم جا باز کرده
سنگین اسلحه
[پلیمر] پلیمر ستاره ای سه پر
غیر مجهز سایر معانی: غیر مسلح، بی سلاح، بی ساز و برگ، (گیاه) بی خار، بی تیغ، بی اسلخه
(از نظر جنگ افزار) دارای کمبود، نیمه مسلح، دارای تجهیزات کم
جور دیده، صدمه دیده (شخص)، رنجیده، آزرده، محنت رسیده، مغموم، ستمدیده، محروم شده ازحق
ارتش، سپاه، لشکر، گروه، جمعیت، صف، دسته سایر معانی: نیروهای نظامی (به ویژه زمینی)، نیروی زمینی، قشون، سپه، (یگان نظامی متشکل از دو یا چند لشکر و نفرات کمکی) سپاه، (اغلب a بزرگ) تشکیلات گسترد ...