خم، منحنی، چنبری سایر معانی: کج,کجشده ,منحنی ,خمیده [عمران و معماری] منحنی [ریاضیات] منحنی، خمیده، منحنی شکل [پلیمر] انحنادار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(مشتمل بر خط یا خطوط منحنی) منحنی الخط، چولدار، قوسدار، پرچول، چول پیرامون، چول پیرا (curvilineal هم می گویند)، دارای خطوطمنحنی [عمران و معماری] منحنی الخط - جریان دارای انحنای خطی [ریاضیات] ...
کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا [ریاضیات] گوی مانند، کروی
نوبت، چنبری، مدور، دایره وار، گرد، گردی، مهره مانند، بی خرده، بیخرده کردن، کامل کردن، دور زدن، گرد کردن سایر معانی: گوی سان، کروی، دایره مانند، پرهونسان، استوانه ای شکل، قوسدار، منحنی، چمچاچ ...