حکمیت کردن سایر معانی: داوری کردن، حکم شدن، (اختلاف را) از طریق حکمیت حل کردن، به داور مراجعه کردن، کدخدامنشی کردن، حکمیت کردن در، فیصل دادن، فتوی دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] حلقه ی رسیدگی شده کانال - تارنوری [ اف سی- ای ال] یک واسط سری برا ی شبکه های رایانه ای که پهنای باند بیشتری نسبت به واسط موازی سیستمهای کامپیوتر کوچک (اسکازی) small compute ...
داوری کردن، حکم کردن، احقاق کردن سایر معانی: (حقوق) دعوی را استماع و قضاوت کردن، فتوی دادن، رای قانونی صادر کردن، داور شدن، مقرر داشتن، فیصل دادن [حقوق] فیصله دادن، قضاوت کردن، رسیدگی (قضایی ...
1- (با اتو) صاف کردن، چروک گیری کردن 2- برطرف کردن