adjudicate
معنی
داوری کردن، حکم کردن، احقاق کردن
سایر معانی: (حقوق) دعوی را استماع و قضاوت کردن، فتوی دادن، رای قانونی صادر کردن، داور شدن، مقرر داشتن، فیصل دادن
[حقوق] فیصله دادن، قضاوت کردن، رسیدگی (قضایی) کردن، حکم قطعی دادن
سایر معانی: (حقوق) دعوی را استماع و قضاوت کردن، فتوی دادن، رای قانونی صادر کردن، داور شدن، مقرر داشتن، فیصل دادن
[حقوق] فیصله دادن، قضاوت کردن، رسیدگی (قضایی) کردن، حکم قطعی دادن
دیکشنری
محاکمه
فعل
rule, adjudicate, command, decreeحکم کردن
arbitrage, judge, umpire, adjudge, adjudicate, refereeداوری کردن
adjudicateاحقاق کردن
ترجمه آنلاین
قضاوت کند