طرح، تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی سایر معانی: تمدید، امتداد، نقشه کشی طبق مقیاس معینی [ریاضیات] امتداد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موقوف کردن، معوق گذاردن، معلق کردن، اویزان شدن یا کردن، اندروا بودن، موقتا بیکار کردن سایر معانی: منتظر خدمت کردن، (از کار برای مدتی) منفصل کردن، (موقتا) اخراج کردن، آویختن، آویزان کردن، آون ...
پنجه، جای پا، انگشت پای مهره داران، با انگشت پا زدن یا راه رفتن سایر معانی: انگشت پا (انگشت دست: finger)، با پنجه ی پا زدن یا راندن، تیپا زدن، با تک پا زدن، با نوک پا راه رفتن، پاورچین رفتن، ...
دم، قطار، ورزیدن، فرهیختن، تعلیم دادن، تربیت کردن سایر معانی: دنبال، دنباله، زنجیره، رشته، سلسله، پسایند، ردیف، صف، خرند، رج، رجه، (مکانیک) بخش متحرک ماشین (مانند دنده و پیستون و غیره)، جنبا ...