اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی سایر معانی: (منطق - ریاضی) بنداشت، اکسیوم، ورجاوند، بنشت، حکم، اصل متعارف، آنچه که همه صحت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضرب المثل، گفته اخلاقی سایر معانی: پند و امثال، گفته، آدم یا چیز زبان زد خاص و عام، هدف تمسخر یا تحقیر، عبرت، اشاره یانگاه مختصر
اندرز، پند، شعار، حکمت، سخن زبده سایر معانی: آرم، آرمان
ضرب المثل، اظهار، پند، مثال، گفته، حکمت، گفتار مشهور سایر معانی: گفتن، ادا کردن، ذکر
ابتذال، چیزی که پر واضح است سایر معانی: اظهار واضح و مبرهن، بدیهی، بی نیاز به گفتن
جمله یا گزارهای موجز که نکتهبینانه و بهیادماندنی یک حقیقت یا اصل تثبیتشدۀ همگانی را بهشیوایی بیان میکند [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان