برگشت، باز گشت، بازگشتن، عودت، اعاده، رجعت، مراجعت، برگشت دادن، مراجعت کردن، عود کردن، عطف کردن، بر گرداندن، برگشتن، پس دادن سایر معانی: بازگشت کردن، بازآمدن، بازگرداندن، پس فرستادن، پاسخ دا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کفایت کردن، کافی بودن، بس بودن، بسنده بودن سایر معانی: بسند کردن [ریاضیات] کافی بودن
پاسخی که، با حفظ نمای نهاد، فواصل آن را متناسب با مایۀ اصلی تغییر میدهد [موسیقی]
واژههای مصوب فرهنگستان
پاسخی که در آن نهاد به درجۀ دیگرِ گام، که معمولا نمایان است، انتقال مییابد، درحالیکه فواصلِ آن عینا حفظ میشوند [موسیقی]