suffice
معنی
کفایت کردن، کافی بودن، بس بودن، بسنده بودن
سایر معانی: بسند کردن
[ریاضیات] کافی بودن
سایر معانی: بسند کردن
[ریاضیات] کافی بودن
دیکشنری
کافی است
فعل
sufficeکافی بودن
sufficeبس بودن
do, sufficeکفایت کردن
sufficeبسنده بودن
ترجمه آنلاین
کافی است
مترادف
answer ، avail ، be good enough ، be sufficient ، be the ticket ، content ، do ، do the trick ، fill the bill ، get by ، go over big ، hack it ، hit the spot ، make a hit ، make the grade ، meet ، meet requirement ، satisfy ، serve ، suit