سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب، تسهیم کردن، بخشیدن، سهم بندی کردن سایر معانی: حصه، بهر، پرس (خوراک)، روزی، لخت، دانگ، آبشخور، کیله، جیره، راستاد، روزیاب، پر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سهم، سهمیه، بنیچه سایر معانی: دانگ، آورش، حصه [حسابداری] سهمیه [برق و الکترونیک] سهم [حقوق] سهمیه، سهم [نساجی] سهمیه - سهم [ریاضیات] سهمیه، سهمیه ای ...
تخصیص قسمتهایی از نمونه به طبقههایی از زیرجامعهها در نمونهگیری تصادفی طبقهای [آمار]
واژههای مصوب فرهنگستان
مدلی برای پیشبینی توزیع جغرافیایی فعالیتهای مختلف [حملونقل درونشهری - جادهای]
1. برداشتن و خارج کردن پهنای باند تخصیصدادهشده به سازمان یا دستگاهی خاص از آن سازمان|||2. برداشتن بخشی از اطلاعات از حافظۀ رایانه برای استفاده در برنامهای دیگر [مهندسی مخاب ...